پناه‌بردن افکار عمومی به کنش‌های ساده در عصر بمباران خبری
پناه‌بردن افکار عمومی به کنش‌های ساده در عصر بمباران خبری
در شرایطی که اخبار بی‌وقفه و بحران‌محور، احساس نااطمینانی و فرسایش روانی را تشدید کرده‌اند، گرایش فزاینده افراد به کنش‌های ساده و تکرارشونده مانند تمیزکاری، به نشانه‌ای معنادار از تلاش ناخودآگاه برای بازیابی کنترل، کاهش اضطراب و عقب‌نشینی تاکتیکی ذهن از میدان فشار رسانه‌ای بدل شده است.

در روزگاری که زیست رسانه‌ای انسان معاصر بیش از هر زمان دیگری تحت سیطره «خبرِ بی‌وقفه» قرار گرفته، مرز میان اطلاع‌یابی و فرسایش روانی به‌شدت باریک شده است. اخبار، دیگر صرفاً ابزار آگاهی‌بخشی نیستند؛ بلکه به‌واسطه تکرار، شتاب، تناقض و بار هیجانی بالا، به عاملی برای آشفتگی ذهن، اضطراب مزمن و احساس فقدان کنترل بدل شده‌اند. در چنین فضایی، رفتارهایی که در نگاه نخست بی‌اهمیت یا حتی بیهوده به نظر می‌رسند، واجد معنایی عمیق و تحلیلی می‌شوند؛ رفتارهایی مانند تمیزکاری افراطی، مرتب‌سازی وسواس‌گونه یا غرق‌شدن در کارهای ساده و تکرارشونده.

این کنش‌ها را نمی‌توان صرفاً واکنش‌های فردی یا عادت‌های شخصی دانست. آنچه در حال رخ‌دادن است، نوعی «سنگر گرفتن روانی» در برابر بمباران خبری است؛ بمبارانی که نه فقط از جنس حجم اطلاعات، بلکه از جنس نااطمینانی، تهدید، بحران و فقدان افق روشن است. ذهن خسته از تحلیل‌های بی‌پایان، روایت‌های متعارض و اخبار تلخِ بی‌سرانجام، ناگزیر به عقب‌نشینی تاکتیکی روی می‌آورد و میدان مواجهه را از ساحت کلانِ سیاست و خبر، به ساحت خردِ زندگی روزمره منتقل می‌کند.

در این میان، کنش‌های ساده‌ای مانند شستن ظرف، مرتب‌کردن کمد یا برق انداختن شیشه، کارکردی فراتر از نظم فیزیکی می‌یابند. این رفتارها به ابزاری برای بازسازی حس ازدست‌رفته «کنترل» تبدیل می‌شوند؛ کنترلی که فرد در برابر تحولات بیرونی، اخبار نگران‌کننده و روندهای غیرقابل پیش‌بینی اجتماعی از آن محروم شده است. وقتی جهان بیرون آشفته و غیرقابل مهار به نظر می‌رسد، کوچک‌ترین نظم قابل مشاهده، به یک پیروزی روانی بدل می‌شود؛ پیروزی‌ای فوری، ملموس و بدون ابهام.

از منظر تحلیل رسانه‌ای، این پدیده حامل یک پیام هشدار جدی است. گسترش چنین الگوهایی نشان می‌دهد که نظام تولید و توزیع خبر، در بسیاری از موارد، در ایفای نقش آرام‌ساز، معناپرداز و امیدآفرین خود ناکام مانده است. حجم بالای اخبار منفی، فقدان روایت‌های ترمیمی، و تکیه بیش‌ازحد بر بحران‌نمایی، باعث شده مخاطب به‌جای درگیرشدن فعال با خبر، به کنش‌های جایگزین و غیرخبری پناه ببرد. این پناه‌بردن، اگرچه در کوتاه‌مدت اضطراب را کاهش می‌دهد، اما در بلندمدت نشانه‌ای از گسست میان رسانه و مخاطب است.

نکته قابل‌توجه آن است که این رفتارها، برخلاف تصور رایج، نه نشانه بی‌تفاوتی اجتماعی‌اند و نه الزاماً محصول وسواس فردی. بلکه می‌توان آن‌ها را نوعی «تراپی خاموش» دانست؛ تلاشی ناخودآگاه برای بازسازی تعادل روانی در شرایطی که افکار عمومی زیر فشار مداوم خبر، تحلیل و پیش‌بینی فرسوده شده است. ذهن، در برابر ناتوانی از حل مسائل بزرگ، به حل مسائل کوچک اما قطعی روی می‌آورد؛ مسائلی که نتیجه آن‌ها قابل دیدن، قابل لمس و غیرقابل مناقشه است.

در سطح کلان‌تر، رواج این الگوهای رفتاری را می‌توان نشانه‌ای از فرسایش سرمایه روانی جامعه دانست. جامعه‌ای که بخش قابل‌توجهی از اعضای آن، به‌جای مشارکت فعال در فهم و تحلیل تحولات، به نظم‌دهی به محیط‌های شخصی پناه می‌برند، جامعه‌ای است که نیازمند بازاندیشی جدی در الگوی ارتباطی رسانه‌هاست. رسانه‌ای که صرفاً بحران را بازتولید کند، بدون آنکه افق، معنا یا امکان کنش را به مخاطب نشان دهد، ناخواسته مخاطب را به عقب‌نشینی روانی سوق می‌دهد.

از این منظر، پرداختن به چنین رفتارهای به‌ظاهر ساده، صرفاً یک موضوع سبک زندگی یا روان‌شناسی فردی نیست؛ بلکه پنجره‌ای تحلیلی برای فهم نسبت امروزِ انسان با خبر، رسانه و جهان پیرامون است. این رفتارها به ما می‌گویند که مخاطب، بیش از آنکه تشنه خبر بیشتر باشد، نیازمند خبر قابل‌تحمل‌تر، روایت منسجم‌تر و چشم‌انداز روشن‌تر است.

در نهایت، شاید وقت آن رسیده باشد که رسانه‌ها، به‌جای افزودن بر حجم آوار خبری، به ترمیم زمینِ ذهن مخاطب بیندیشند. چراکه اگر این زمین بیش از این فرسوده شود، مخاطب دیگر نه برای تحلیل می‌ایستد و نه برای کنش؛ بلکه صرفاً در سنگرهای کوچک، شخصی و خاموش خود پناه می‌گیرد.