یکی از شبهات پرتکرار در مباحث مهدویت، برداشت نادرست از برخی روایات است که در آنها آمده حضرت حجتبنالحسن(عج) در عصر ظهور با «دین جدید» یا «امر تازه» قیام میکند و حتی گفته شده که به «سیره پیامبر اکرم(ص)» عمل نمینماید. این تعابیر، در نگاه نخست، ممکن است این تصور را ایجاد کند که امام مهدی(عج) دینی متفاوت از اسلام پیامبر(ص) عرضه خواهد کرد؛ تصوری که با اصول قطعی اعتقادی شیعه و آموزههای مسلم قرآن و سنت سازگار نیست.
از سوی دیگر، روایات فراوان و متواتری وجود دارد که پیامبر اکرم(ص) و همه امامان معصوم(ع) را مأمور به تبعیت کامل از وحی الهی و اجرای شریعت واحد اسلام معرفی میکند؛ شریعتی که بر پایه عدل، فطرت و حقیقت استوار است. با توجه به این اصل، این پرسش جدی مطرح میشود که چگونه میتوان پذیرفت امام زمان(عج) در گفتار یا کردار، راهی جدا از پیامبر و دیگر امامان در پیش گیرد یا به دینی غیر از دین آنان قیام کند؟
برای پاسخ دقیق به این شبهه و جمع میان مجموعه روایات، باید به یک نکته بنیادین توجه کرد و آن «تفاوت ظرفیت تاریخی، عقلی و معرفتی جوامع انسانی در ادوار مختلف» است.
بر اساس آموزههای روایی، پیامبر اکرم(ص) و امامان پیشین(ع) مأمور بودند حقایق دین و احکام الهی را متناسب با سطح فهم و ظرفیت عقلانی مردم بیان و اجرا کنند؛ چنانکه خود پیامبر(ص) فرمودند: «ما گروه پیامبران مأموریم با مردم به اندازه عقلهایشان سخن بگوییم». در دوران غیبت نیز فقهای جامعالشرایط، بر همین اساس، مکلفاند با تکیه بر ظواهر کتاب و سنت، جامعه را اداره و احکام الهی را استنباط و اجرا کنند.
اما عصر ظهور، نقطه عطفی در تاریخ بشر است؛ عصری که در آن، به تصریح روایات، عقل انسانها به کمال میرسد، فطرتها بیدار میشود و ظرفیت درک حقیقتِ نابِ دین الهی در سطحی بیسابقه فراهم میگردد. در چنین شرایطی، حضرت حجت(عج) احکام الهی را نه بر اساس ملاحظات ناشی از ضعف فهم عمومی، بلکه بر پایه فطرت الهی و حقیقت واقعی اشیا و روابط انسانی اجرا میکند.
این شیوه، به هیچوجه به معنای مخالفت با سیره پیامبر اکرم(ص) یا آوردن شریعتی تازه نیست؛ بلکه به معنای کنار زدن قرائتهای سطحی، عادتهای نهادینهشده و ساختارهایی است که در طول دوران غیبت، هرچند به نام دین شکل گرفتهاند، اما با حقیقت عدل الهی و روح فطری شریعت سازگار نیستند. از همین رو، در روایات از این مرحله با تعبیرهایی چون «امر نو»، «دین جدید» یا «حکم به علم خود» یاد شده است؛ تعابیری که ناظر به «نو شدن سطح تحقق دین» است، نه تغییر ماهیت و محتوای آن.
برخی روایات نیز تصریح میکنند که در طول تاریخ، حتی به بسیاری از پیامبران الهی اجازه داده نشد همه ابعاد علوم فطری و حقایق ناب دین را آشکار سازند، زیرا جامعه انسانی ظرفیت پذیرش آن را نداشت. اما در دولت جهانی حضرت حجت(عج)، با کامل شدن عقلها و بلوغ معرفتی بشر، امکان اجرای «عدل مطلق» و «دین فطرت» بهطور کامل فراهم میشود؛ همان دینی که قرآن کریم آن را چنین توصیف میکند:
«فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ، ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ».
بر این اساس، نتیجه روشن است: دین حضرت ولیعصر(عج) همان دین پیامبر اکرم(ص) است، اما در بالاترین، عمیقترین و فطریترین سطح تحقق خود. تفاوت عصر ظهور با ادوار پیشین، نه در اصل دین، بلکه در میزان فهم انسانها و توان آنان برای پذیرش عدالت کامل الهی است؛ عدالتی که پیشتر، ظرفیت اجتماعی تحقق تام آن وجود نداشت.
این تحلیل، برگرفته از مباحث فصل هفدهم کتاب «الشموس المضیئه (ظهور نور)» صفحه ۳۴۲، تصویری منسجم و عقلانی از نسبت میان «امر نو» مهدوی و شریعت ثابت اسلام ارائه میدهد و نشان میدهد که ظهور، نه آغاز دینی تازه، بلکه اوج تحقق همان دین واحد الهی است.













































