۲۷ آذرماه، سالروز شهادت آیتالله دکتر محمد مفتح، فرصتی راهبردی برای بازخوانی یکی از بنیادیترین مسائل پیشرفت کشور است؛ مسئلهای که نه یک شعار مناسبتی، بلکه یک نیاز حیاتی و تمدنی برای ایران اسلامی به شمار میرود: «وحدت حوزه و دانشگاه». تجربه تاریخی ایران، بهویژه در دوران پهلوی، بهروشنی نشان داده است که جدایی علم از دین یا دین از علم، جامعه را دچار وابستگی، عقبماندگی و بحرانهای عمیق هویتی و معرفتی میکند.
منطق وحدت؛ از نگاه رهبر معظم انقلاب رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات راهبردی خود، وحدت حوزه و دانشگاه را نه یک همنشینی صوری، بلکه همافزایی دو جریان اصلی تولید علم و هدایت جامعه معرفی میکنند. به تعبیر ایشان، «حوزهی تنها بدون دانشگاه و دانشگاهِ تنها بدون حوزه، هیچکدام پاسخگوی نیازهای امروز ملت و کشور نیستند». حوزههای علمیه، متکفل تولید و تعمیق معارف دینی، اخلاقی و ارزشیاند و دانشگاهها، مسئول پیشبرد علم، فناوری و پاسخ به نیازهای عینی و مادی جامعه. هر یک بدون دیگری، یک ستون از پیکره جامعه را فرو میریزد.
تجربه تلخ جدایی؛ میراث شوم دوران پهلوی در دوران رژیم پهلوی، سیاستی هدفمند برای ایجاد شکاف میان حوزه و دانشگاه دنبال شد. ابتدا تلاش شد حوزههای علمیه بهطور کامل حذف شوند؛ اقدامی که با مقاومت ریشهدار دین در جامعه ناکام ماند. سپس راهبرد دوم به اجرا درآمد: حوزهای منزوی و بدبین به علم جدید، و دانشگاهی بیگانه با دین، اخلاق و هویت بومی. نتیجه این پروژه، تربیت دانشگاهیانی بود که علیرغم تحصیلات رسمی، نقشی در تولید علم بومی، استقلال علمی و حل مسائل کشور ایفا نکردند.
در آن دوره، دانشگاه بهجای موتور پیشرفت، به دروازه وابستگی تبدیل شد؛ واردکننده دانش، مصرفکننده فناوری و ناتوان از نوآوری مستقل. حتی در حوزههایی مانند صنعت، نظامیگری و ادبیات، نگاه به خارج بر توان داخلی ترجیح داده میشد و به متخصص ایرانی اجازه تعمیر، توسعه یا ابتکار داده نمیشد. این وضعیت، جامعهای وابسته، بیاعتماد به خود و فاقد جسارت علمی پدید آورد.
خطر دانشگاهِ بیحوزه و حوزهی بیدانشگاه رهبر انقلاب هشدار میدهند که جامعهای بدون دانشگاه، هرچند برخوردار از معنویت، در نهایت قربانی سلطه علمی و اقتصادی دشمن میشود؛ چراکه فقدان دانش و صنعت، کشور را ناگزیر از واردات پرهزینه و تحمیلی میکند. در مقابل، جامعهای که دانشگاه دارد اما از هدایت ارزشی و دینی حوزه محروم است، با علمی مواجه میشود که در خدمت ظلم، تبعیض، استکبار و تخریب هویت انسانی قرار میگیرد. این همان تجربهای است که ایران پیش از انقلاب از سر گذراند.
وحدت؛ فراتر از تعامل اداری و آموزشی وحدت حوزه و دانشگاه، به معنای یکسانسازی تخصصها یا ادغام ساختاری نیست. این وحدت، ناظر به همجهتی، همافزایی و درک متقابل دو جریان علمی است؛ جریانی که علم را در خدمت ارزشها میخواهد و ارزشی که بدون علم، توان تحقق در جامعه را ندارد. استفاده همزمان از روشهای علمی نوین و سنتهای علمی کارآمد، تبادل اندیشه، حضور عالمانه روحانیون در دانشگاهها و شکلگیری گفتوگوهای منظم علمی، از لوازم تحقق این وحدت است.
نقش شهید مفتح و میراث ماندگار او شهید آیتالله دکتر محمد مفتح، نماد عینی پیوند حوزه و دانشگاه بود؛ عالمی دینی که همزمان با تبحر در معارف اسلامی، در فضای دانشگاهی نیز نقشآفرین بود. شهادت او در ۲۷ آذر ۱۳۵۸، به دست جریانهای معارض با این وحدت، گواهی روشن بر اهمیت و حساسیت این راهبرد است. نامگذاری این روز به عنوان «روز وحدت حوزه و دانشگاه»، یادآور بهایی است که برای این اندیشه پرداخت شده است.
از شعار تا عمل؛ الزامات امروز کارشناسان و نخبگان علمی بر این باورند که وحدت حوزه و دانشگاه باید از سطح شعار فراتر رود و به برنامههای عملی، مستمر و هدفمند تبدیل شود. برگزاری نشستهای مشترک علمی، کرسیهای آزاداندیشی، پروژههای پژوهشی مسئلهمحور، دورههای آموزشی مشترک و همکاری در حل مسائل واقعی جامعه، از جمله مسیرهای عملی تحقق این راهبرد است.
خدمت به مردم؛ نقطه تلاقی علم و دین هدف نهایی وحدت حوزه و دانشگاه، خدمت مؤثر به مردم و حل چالشهای اساسی کشور در حوزههایی چون اقتصاد، فرهنگ، آموزش، سبک زندگی و آسیبهای اجتماعی است. تلفیق دانش تخصصی دانشگاهها با پشتوانه معرفتی و اخلاقی حوزههای علمیه، میتواند الگوی بومی و کارآمدی از پیشرفت را برای ایران اسلامی رقم بزند.
جمعبندی وحدت حوزه و دانشگاه، یک انتخاب نیست؛ یک ضرورت تاریخی، ملی و تمدنی است. تجربه گذشته نشان داده است که جدایی این دو، هزینههای سنگینی بر کشور تحمیل میکند و همافزایی آنها، مسیر استقلال، پیشرفت و عزت ملی را هموار میسازد. در شرایط کنونی، تقویت این پیوند راهبردی، میتواند یکی از مهمترین سرمایههای نرم جمهوری اسلامی ایران برای عبور از چالشها و ساخت آیندهای روشن و مقتدر باشد.













































