قسمت پنجم: گذار از مدیریت پروژه سنتی به رهبری چابک سازمانی
قسمت پنجم: گذار از مدیریت پروژه سنتی به رهبری چابک سازمانی
مدیریت سنتی با پیش‌فرض پیش‌بینی‌پذیری آینده، در برابر واقعیت پرشتاب امروز ناکارآمد است؛ تنها گذار به رهبری چابک و یادگیری مستمر می‌تواند شکاف میان برنامه‌ریزی ایستا و نیازهای متغیر بازار را پر کند.

◇ شناخت محدودیت‌های مدیریت سنتی و ضرورت تحول:
ویدوآل | آیا می‌توان آینده را پیش‌بینی کرد؟|اجتماعی(3 مورد)در مدیریت سنتی، فرض بر این است که می‌توان آینده را با دقت پیش‌بینی کرد و بر اساس آن، برنامه‌ای دقیق و تغییرناپذیر تدوین نمود. این روش شبیه به معماری است که تمام جزئیات یک ساختمان را از پیش روی کاغذ ترسیم می‌کند و طی ساخت، هرگونه تغییر را بسیار پرهزینه و ناممکن می‌داند. در این پارادایم، موفقیت برابر است با پایبندی بی‌چون و چرا به برنامه اولیه، حتی اگر شرایط محیطی به کلی دگرگون شده باشد.
با این حال، واقعیت محیط کسب‌وکار امروز، این فرضیه بنیادین را به چالش می‌کشد. نیازهای مشتریان، قابلیت‌های فناوری و رفتار رقبا با سرعتی بی‌سابقه در حال تحول است. در چنین فضایی، پروژه‌های طولانی‌مدت اغلب در زمان تحویل، با نیازهای روز بازار بی‌ارتباط می‌شوند. سرمایه و زمان زیادی صرف تولید محصول یا خدمتی می‌شود که در بهترین حالت، پاسخگوی دیروز است، نه امروز. این شکاف میان برنامه‌ریزی اولیه و واقعیت نهایی، منشأ اصلی ناکارآمدی، افزایش هزینه‌ها و کاهش رضایت ذی‌نفعان است.

◇ مبانی رهبری چابک و نقشه راه گذار:
چرا همه مون انقدر نسبت به عدم قطعیت، واهمه داریم؟ - پادکست هلی‌تاکپارادایم چابک، با پذیرش اصل “عدم قطعیت” پایه‌ریزی می‌شود. در این نگرش، به جای تلاش برای کنترل تمام جزئیات از آغاز، بر ایجاد قابلیت “واکنش سازنده و سریع” تأکید می‌شود. هسته فلسفه چابک، جایگزینی چرخه بلندمدت “برنامه‌ریزی-اجرا-تحویل” با چرخه‌های کوتاه و تکراری “ساخت-ارزیابی-یادگیری” است. در هر چرخه، یک بخش کوچک اما کامل و قابل استفاده خلق شده، بازخورد مستقیم دریافت می‌شود و جهت‌گیری مرحله بعد بر اساس آموخته‌های واقعی تنظیم می‌گردد.
گذار به این نگرش، نیازمند تحول در سه حوزه است:
۱.ذهینت: حرکت از ذهنیت “مدیریت دستورمحور و کنترل‌گر” به سمت “رهبری توانمندساز و تسهیل‌گر”؛
۲.ساختار: تبدیل تیم‌های بزرگ و سلسله‌مراتبی به گروه‌های کوچک، خودسامان و بین‌رشته‌ای؛
۳.سنجش: تغییر معیار موفقیت از “پایبندی به برنامه و فعالیت‌ها” به “خلق ارزش ملموس و رضایت ذی‌نفعان”.

نقشه عملی این گذار با انتخاب یک چالش واقعی و محدود آغاز می‌شود. تشکیل یک تیم چندتخصصی کوچک با اختیار عمل، و دادن فرصتی کوتاه (مثلاً دو هفته) برای ارائه یک راه‌حل آزمایشی، اولین گام ملموس است. بازنگری دستاوردها در پایان این دوره با حضور تمام ذی‌نفعان و تصمیم‌گیری جمعی برای گام بعدی، چرخه یادگیری و تطبیق را به جریان می‌اندازد. موفقیت در این گام اول، سرمشق عملی برای گسترش تدریجی این نگرش در سایر بخش‌های سازمان خواهد شد. در این پارادایم جدید، برنده واقعی سازمانی نیست که فقط سریع‌تر حرکت می‌کند، بلکه سازمانی است که سریع‌تر می‌آموزد.

  • نویسنده : علی گلمرادی (پژوهشگر مدیریت منابع کسب وکار)