همزمان با تشدید نوسانات بازار ارز و افزایش فشارهای معیشتی، نشانههای روشنی از فعالشدن یک آرایش رسانهای هدفمند در رسانههای معاند قابل رصد است؛ آرایشی که میکوشد با تلفیق فشار اقتصادی، عملیات روانی و فعالسازی شبکهای از کنشگران رسانهای و فرهنگی، نارضایتیهای واقعی را از مسیر مطالبهگری عقلانی خارج و به سمت تلاطم اجتماعی هدایت کند. بررسی دقیق این روند نشان میدهد که با یک واکنش مقطعی یا هیجانی مواجه نیستیم، بلکه با سناریویی آزمودهشده در چارچوب جنگ ترکیبی چندوجهی روبهرو هستیم.
اقتصاد؛ واقعیت میدانی و بستر جنگ ادراکی
اقتصاد، بهویژه در شرایط فشار خارجی و تحریم، همواره یکی از حساسترین حوزههای اثرگذار بر افکار عمومی بوده است. افزایش نرخ ارز، گرانی کالاهای اساسی و کاهش قدرت خرید، واقعیتهایی هستند که نمیتوان و نباید آنها را انکار کرد. با این حال، تجربههای پیشین نشان میدهد که دشمن دقیقاً در همین نقاط واقعیِ فشار، وارد فاز عملیات شناختی میشود.
در این چارچوب، اقتصاد صرفاً یک مسئله معیشتی نیست، بلکه به یک «میدان اثرگذاری ذهنی» تبدیل میشود. آنچه برای طراحان جنگ ترکیبی اهمیت دارد، نه خود بحران، بلکه ظرفیت بحران برای تحریک ادراک جمعی است. به بیان دیگر، اقتصاد بستر است، اما هدف، ذهن جامعه است.
فاز اول: اشباع اطلاعاتی و از کار انداختن قدرت تحلیل
نخستین گام عملیاتی در جنگ شناختی اقتصادی، نه جعل آشکار واقعیت، بلکه اشباع هدفمند فضای اطلاعاتی با دادههای اقتصادی جهتدار است. در این فاز، رسانههای معاند با تمرکز افراطی بر نرخ ارز، قیمت کالاهای اساسی، شاخصهای تورمی و مقایسههای القایی، حجم وسیعی از اخبار و تحلیلهای همراستا را بهصورت فشرده و مستمر منتشر میکنند تا اقتصاد کشور را در ذهن مخاطب در وضعیت «بحران دائمی» تثبیت کنند.
در این شرایط، مسئله اصلی لزوماً نادرستی دادهها نیست، بلکه قطع امکان تحلیل اقتصادی و سلب قدرت تشخیص روند از نوسان است. مخاطب با انبوهی از اعداد و نمودارهای نگرانکننده مواجه میشود، بیآنکه بتواند میان شوکهای مقطعی، فشارهای تحریمی، عوامل روانی بازار و متغیرهای واقعی اقتصاد تمایز قائل شود. نتیجه این فرآیند، شکلگیری اضطراب اقتصادی فراگیر و بیثباتی انتظارات عمومی است؛ وضعیتی که خود به تشدید نوسانات بازار و آمادهسازی بستر تلاطم اجتماعی منجر میشود.
فاز دوم: تبدیل نوسان اقتصادی به بحران ادراکی فراگیر
در نخستین مرحله، رسانههای معاند با تمرکز سنگین و بیوقفه بر نوسانات ارزی و قیمت کالاها، تلاش میکنند فاصله میان «نوسان» و «بحران» را در ذهن مخاطب از میان بردارند. در این فضا، هر تغییر قیمتی بهعنوان نشانهای از فروپاشی قریبالوقوع بازنمایی میشود.
استفاده مداوم از تیترهای احساسی، نمودارهای بدون زمینه تحلیلی، مقایسههای القایی با کشورهای فروپاشیده و برجستهسازی اعداد بدون ارائه تصویر کلان، بخشی از این مهندسی رسانهای است. هدف این مرحله، ایجاد اضطراب پایدار و احساس ناامنی روانی در جامعه است؛ وضعیتی که در آن، افکار عمومی مستعد پذیرش روایتهای رادیکالتر میشود.
در این الگو، بازار ارز بهعنوان «شاخص پیشنگر فروپاشی» معرفی میشود، در حالی که در واقعیت، ارز تنها یکی از متغیرهای پیچیده اقتصادی است، نه تمام آن.
فاز سوم: حذف آگاهانه عوامل بیرونی و تقلیل بحران به بیکفایتی داخلی
پس از تثبیت بحران ادراکی، روایت رسانهای وارد فاز دوم میشود؛ فازی که در آن، پیچیدگیهای ساختاری اقتصاد عمداً سادهسازی و تحریف میشود. در این مرحله، نقش تحریمها، فشارهای خارجی، محدودیتهای مالی بینالمللی و جنگ اقتصادی بهصورت سیستماتیک نادیده گرفته میشود.
در مقابل، روایت بهسمت شخصیسازی حرکت میکند. گویی همه مشکلات اقتصادی، حاصل تصمیمهای نادرست یا ناتوانی چند فرد یا نهاد محدود است. این تقلیلگرایی، دو کارکرد اساسی دارد: نخست، حذف امکان تحلیل عمیق و دوم، جهتدهی خشم اجتماعی به سمت اهداف مشخص و قابل تحریک.
در چنین فضایی، جامعه از درک چندلایه مسائل اقتصادی دور شده و بهسمت قضاوتهای سریع و هیجانی سوق داده میشود؛ قضاوتهایی که زمینهساز رفتارهای پرهزینه اجتماعی است.
فاز چهارم: فعالسازی حسابشده معاندین و چهرههای مرجعنما
یکی از شاخصترین مؤلفههای جنگ ترکیبی رسانهای، بهکارگیری چهرههای فرهنگی و هنری بهعنوان واسطه انتقال پیام سیاسی است. این افراد، بهدلیل سرمایه نمادین و پیشفرض «غیرسیاسی بودن»، توان بالایی در جلب همدلی مخاطب دارند.
فعالسازی این چهرهها معمولاً تصادفی نیست و دقیقاً در مقاطعی صورت میگیرد که فشار اقتصادی به اوج خود رسیده است. در این مرحله، رسانههای معاند تلاش میکنند نارضایتی معیشتی را با روایتهای اخلاقی، احساسی و هویتی پیوند بزنند تا اعتراض از سطح مطالبه اقتصادی به سطح کنش اجتماعی با بار سیاسی ارتقا یابد. این تکنیک، در بسیاری از پروژههای بیثباتسازی، نقش «شتابدهنده» داشته است.
در همین چارچوب، مصاحبه شبکه بیبیسی فارسی با ترانه علیدوستی را نمیتوان یک گفتوگوی معمولی یا اتفاقی تلقی کرد. زمان انتشار، انتخاب سوژه و نحوه چارچوببندی پرسشها، همگی نشان میدهد که این مصاحبه در متن یک پروژه رسانهای تعریف شده است.
بیبیسی فارسی، بهعنوان یکی از بازیگران باسابقه جنگ رسانهای علیه ایران، در بزنگاههای اقتصادی تلاش میکند با استفاده از چهرههای شناختهشده، پل ذهنی میان فشار معیشتی و نارضایتی سیاسی ایجاد کند. در این نوع گفتوگوها، مسئله اقتصاد بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم به موضوعاتی فراتر از معیشت پیوند میخورد تا مخاطب به این جمعبندی برسد که مشکلات اقتصادی، راهحل اقتصادی ندارد و ریشه آن جای دیگری است. این دقیقاً همان نقطهای است که روایت رسانهای از اطلاعرسانی عبور کرده و وارد فاز مهندسی ذهن میشود.
فاز پنجم: القای بنبست و تخریب امید اجتماعی
پس از فعالسازی چهرهها و تثبیت روایت بحران، رسانههای معاند وارد مرحلهای میشوند که میتوان آن را مرحله انسداد افق نامید. در این مرحله، گزارههایی مانند «هیچ راهحلی وجود ندارد»، «همه مسیرها بسته است» و «آیندهای متصور نیست» بهطور مکرر بازتولید میشود.
هدف این مرحله، تخریب سرمایه امید اجتماعی است. جامعهای که احساس کند هیچ چشماندازی پیش رو ندارد، بیش از هر زمان دیگری مستعد رفتارهای واکنشی و پرتنش خواهد بود. در این فضا، اعتراض خیابانی نه بهعنوان یکی از گزینهها، بلکه بهعنوان تنها امکان باقیمانده معرفی میشود.
مسئله اقتصاد است، هدف ذهن جامعه
مقایسه روندهای کنونی با تجربههای پیشین نشان میدهد که شباهتها در زمانبندی، ادبیات رسانهای، کنشگران فعال و حتی ترتیب مراحل، قابل انکار نیست. این همسانیها حاکی از آن است که جریان معاند، بهدنبال بازاجرای سناریوهای آزمودهشده است؛ سناریوهایی که در مقاطع گذشته نیز با هدف بیثباتسازی اجتماعی دنبال شدهاند. این شباهتها نشان میدهد که با یک پدیده خودجوش مواجه نیستیم، بلکه با یک طراحی مرحلهبندیشده رسانهای روبهرو هستیم.
اقتصاد ایران با چالشهای واقعی مواجه است و این چالشها نیازمند تصمیمگیری و اصلاح است. اما آنچه در جنگ ترکیبی رسانهای دنبال میشود، نه اصلاح اقتصاد، بلکه تبدیل فشار اقتصادی به بحران اجتماعی است. شناخت این الگوها، تفکیک نقد دلسوزانه از عملیات روانی و حفظ عقلانیت اجتماعی، شرط عبور کمهزینه از این مقاطع حساس است؛ چراکه تجربه نشان داده است هزینه تلاطم اجتماعی، همواره بیش از هزینه خود بحران اقتصادی بوده است.












































